زن ها از طرفی دیگر نظرات متفاوتی دارند
«دلم به درد آمد.سر این موضوع همیشه با نامزدم بگو مگو داریم. او هیچ وقت برای هیچ چیز برنامه ریزی نمی کند.به همین خاطر هیچ چیزی ندارم که از پیش منتظرش باشم.»
«اریک هم مثل بقیه مردهاست.چه ایرادی دارد از پیش برنامه ریزی کنیم؟ با این کار از همسرش یک زن نق نقو می سازد»
«یکی از شکایت های من از مردها هم همین است. اصلاً به آنچه دور و برشان می گذرد.توجه ندارند. نمی توانند بفهمند که تدارک دیدن تفریح و رقم زدن اوقات و روزهای خوش، مستلزم برنامه ریزی و فکر کردن است. کیم سعی دارد زن خوبی باشد، اما اریک اصلاً برای او احترام قائل نیست
که اینگونه برخورد می کند»
زن ها دراین سناریو چه می بینند که از دید مردها پنهان می ماند؟ ما زن ها بهتر می فهمیم که در واقع کیم چه کار می کند.زیرا خودمان نیز آن گونه هستیم. کیم نه تنها برنامه ریزی می کند، بلکه خلأها را پر می کند.
پرکردن شکاف و رخنه ها، همان دیدن یک میز خالی و به فراست افتادن برای چیدن آن و زیبا کردن آن است. همان شکستن سکوت در مکالمه ای متوقف مانده ای است که با باز کردن سر صحبتی از طرف ما به طرزی هنرمندانه ادامه می یابد.همان برنامه ریزی برای تعطیلات از راه نیامده ای است که با رویاپردازی ما از همین الآن رقم می خورد.
این تنها عبارتی است که برای توصیف میل و نیاز ما به خلاقیت و آفرینش هست.«ما زن ها دوست داریم جاهای خالی را پر کنیم.» قوه آفرینش زنان با دیدن جاهای خالی فعال می شود و به کار می افتد.گویی هنگامی که ما زن ها جایی را خالی می بینیم، احساس می کنیم باید آن را پرکنیم و چیزی را در آن به ظهور برسانیم که آن فضارا اشغال کرده و با زیبایی و عشق آکنده سازد.
این تهی بودن چیست که با دیدن آن، حال در یک مکالمه یا تقویم، زن را بر آن می دارد که خلاقیت های خود را به ظهور برساند.آیا این صفت برگرفته از همان عمل جنسی نیست که زن می خواهد فضای تهی بدن خود را با مرد پر کند.آیا چیزی در آرایش ژنتیکی ما وجود دارد که جاهای خالی را برای ما وسوسه آمیز جلوه می دهد. هر چه باشد یک چیز قطعی و محرز است: زن ها دوست دارند جاهای خالی را در زمان و مکان با انرژی خود پر کنند.
یکی از معمولی ترین روش هایی که زن ها برای پر کردن جاهای خالی به کار می برند، برنامه ریزی است. ما زن ها عاشق برنامه ریزی هستیم. دوست داریم جای خالی را در آینده به چیزی جالب، مهیج و با معنا بدل کنیم. ما این کار را آن طور که مردها فکر می کنند از سر ناامنی یا برای کنترل کردن انجام نمی دهیم، بلکه از آن رو به این کار دست می زنیم تا وقت را گرامی بداریم. ما زن ها به این طریق به نیروی آفرینش و خلاقیت در خود امکان بروز و نمود می دهیم.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
زن ها عاشق برنامه ریزی هستند زیرا با این کار امکان آن را می یابند تا خلأ های زمانی را با عشق، شور، حرارت و خلاقیتپر کنند.
فکر نمی کنم مردها عمق لذت و هیجانی را که زن ها از برنامه ریزی برای روابط صمیمی شان تجربه می کنند، حس کنند.چرا که از نظر بیشتر مردها، برنامه ریزی یک فعالیت احساسی یا عاطفی به گونه ای نیست که برای زن ها هست.هنگامی که یک مرد به این کار دست می زند، یک کار انجام می دهد و به جزئیات نظر دارد.او با این کار یک مورد از فهرست وظایف اش را خط می زند و سپس به سراغ کار بعدی می رود.درحالی که برنامه ریزی برای زن ها کاری است برخاسته از عشق. حال چه برای یک میهمانی باشد، چه مسافرت یا بیرون رفتن عصرانه یا شام در یک رستوران. در واقع فرآیند برنامه ریزی برای زن باریکه راهی است که از طریق آن عشق و ازخودگذشتگی او به جریان می افتد.برای او برنامه ریزی درست به همان اندازه خلاقیت محسوب می شود که نقاشی یا آهنگ سازی.زن ها با این کار به یک واقعه یا رویداد تولد می بخشند و فرصتی برای آرامش، استراحت و رمانتیک بودن را فراهم می آورند و بدین وسیله خود نیز خوشحال و راضی می شوند.
2-اصلاح، بهبود و ارتقاء
اصلاح کارها و بهبودی بخشیدن به شرایط دومین طریقی است که زن ها توسط آن به خلاقیت خود نمود می بخشند.تفاوت میان به ظهور رساندن و بهبودی بخشیدن چیست؟ ظهور، تولد و پیدایش از هیچ است و این در حالی است که اصلاح و بهبودی بخشیدن، بهتر کردن چیزی است که از پیش وجودداشته است و به عبارت دیگر تولدی دوباره است.
شوق و گرایش به اصلاح و بهبود جامعه ریشه در طبیعت ما زن ها دارد که اغلب در رفتار و گفتار خود با دیگران متوجه آن نیست.به طرزی طبیعی درست به همانگونه آن را در زنان دیگر می پذیرم که در خود پذیرفته ایم. این همان طریقی است که هستیم.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
ما زن ها توانایی های بالقوه ی هر چیز را می بینیم و دوست داریم آن را بالفعل کنیم. به همین دلیل است که دوست داریم همه چیز را اصلاح کنیم.
نیاز و گرایش به اصلاح و بهبود حالات درونی نیز آنچه در بیرون از ما هست در واقع دیدن و تشخیص دادن توانایی های بالقوه چیزها و کارها و امکان ظهور و بروز آن چیزی است که در زیر پنهان بوده است.تلاش ما نیز برای تحقق این ظهور و پیدایش است.به نظر می رسد که زن ها ذاتاً واجد آن نوع از بینش هستند که قادر است انتظار دانه را برای جوانه زدن و شکفتن ببیند. علاوه بر آن مایلند از دانه مراقبت و محافظت کنند تا بروید و رشد کند.شاید این توان برخاسته از طراحی ژنتیکی ما برای مادر شدن و بزرگ کردن فرزندانمان باشد.ما این بخش وجودی خود را هر روز از راه های گوناگون به ظهور می رسانیم و تمرین می دهیم.
*زنی که با شما همکار است روسری جدیدی را که نامزدش برای او خریده است به شما نشان می دهد و می گوید:«آیا زیبا نیست؟ تام آن را به من هدیه داده است»
پاسخ می دهید:«فوق العاده است. بیا جلو بگذار این طرف را کمی سفت تر بکشم تا گوشه هایش بهتر بایستند.آها. الان بهتر شد. نظر خودت چیه؟»
دوستتان توی آینه نگاه می کند و می گوید:«حق با توست، خیلی بهترشد، متشکرم»برای شما بسیار ساده و طبیعی بود که بخواهید روسری دوستتان بهتر و زیباتر به نظر برسد.زیرا می توانستید آن را از پیش تصور کنید و ببینید.او نیز به طرزی غریزی این حال شمارا دریافت و از پیشنهاد شما استقبال کرد.
*خواهرتان از شما دعوت می کند تا مبلمان جدید او را ببینید.همین که به اتاق نشیمن او وارد می شوید، از شما می پرسد «نظرت چیست؟» شما همانجا می ایستید و دور و بر را ورانداز می کنید. سپس در ذهن خود تجسم می کنید که چنانچه متفاوت چیده می شدند، بهتر نمی بود؟»
می گویید:«آیا فکرکردی که اگه جای این دو تا رو عوض می کردی چه قدر بهتر بود؟ اینطوری جای بیشتری بین کاناپه و قفسه ی کتابها باز می شود.
خواهرتان یک لحظه هم درنگ نمی کند.جواب می دهد: «بیا همین کار را بکنیم و ببینیم چطور به نظر می رسد»سپس با هم مبلمان را جا به جا می کنید و به شکل جدید می چینید.
بعد از آن که نفسی تازه می کنید.از او می پرسید:«نظرت چیه؟»
با شوق و ذوق تمام پاسخ می دهد «راستش، خیلی بهتر شد.دیگه مثل قبل تنگ و ترش نیست.می دونستم باید از تو بپرسم. از آنجا که خیلی وقت اینجا زندگی می کنم دورنمای خودمو از دست دادم.
هنگامی که به اتاق نشیمن خواهرتان نگاه کردید، فوراً دانستید که چه نوع چیدمانی قشنگتر خواهد بود.این کار برای شما به سعی و تلاشی نیاز نداشت.به طرزی خودانگیخته می دانستید چگونه می توانید آن را بهبود ببخشید.
*شما و یکی از دوستان نزدیکتان که شرکت خود را می گرداند، مشغول صرف ناهار هستید.او برای سومین بار در طول آن هفته از یکی از کارمندانش که وظایفش را به خوبی انجام نمی دهد، شکایت می کند. دوستان در حالی که سرش را تکان می دهد، می گوید، «نمی دانم با لویس چه کار کنم. او کارمند دلسوزی است اما خیلی نامرتب و بی نظم شده.توی قسمتی که کار می کنه روحیه ی همه رو تحت تأثیر قرار داده.»
از او می پرسید:«آیا در این باره با او حرف زده ای؟»
با سرخوردگی پاسخ می دهد:«سعی کردم.اما اصلاً به خرجش نمی رود.تغییر محسوسی ندیده ام.»
از دوستتان می خواهی مکالمه ای را که با لوییس داشته است برای شما تکرار کند.همین که صحبت های آنان را می شنوید، احساس می کنید مشکل را پیدا کرده اید.
می گویید:«این طور به نظر می رسد که تنها درباره ی نارضایتی هایت با لوییس صحبت کرده ای و هرگز از او نپرسیده ای که دلایل مسامحه کاری های او چیستند.منظورم این است که شاید مشکل پیدا کرده، مثلاً دارد از همسرش جدا می شود یا مشکل خانوادگی دارد یا مریض شده است.چرا از او نمی پرسی مشکلش چیست؟
دوستتان اعتراف می کند:«خب، راستش درباره ی این یکی، دیگر فکر نکرده بودم. انگار چنین انتظار داشتم که با نخستین اخطاری که به او می دهم، مشکلات به خودی خود برطرف شوند. از پیشنهادت متشکرم.
همین که به شرکت برگشتم با او در این باره صحبت خواهم کرد.»
همین که دیدید مشکلی ذهن دوستتان را به خود مشغول کرده است فوراً به فکر چاره افتادید.اصلاً سعی نداشتید که به او امر و نهی کنید، بلکه تنها راه حلی را که به ذهنتان رسیده بود به او نشان دادید و واقعاً می خواستید به او کمکی کرده باشید.
خانم ها!مطمئن هستم با هر سه ی این داستان ها ارتباط برقرار کرده اید. این داستان ها به خوبی این واقعیت را به تصویر می کشند که گرایش ما به بهبود و اصلاح چیزها بخشی درونی از وجود و طبیعت ما را تشکیل می دهند. همانطور که ملاحظه می کنید، در تمامی این داستان ها، هر سه زن از راه حل های پیشنهادی استقبال کردند و حتی خوشحال شدند.چرا که زن ها همگی این ویژگی و فضیلت زنانه را می پذیرند و درک می کنند:این ویژگی که اصلاح گر باشند.این بخشی از هویت تمامی زن ها نیز هست.
حال تصور کنید در دو داستان اول، مردها مشغول صحبت باشند.داستان مربوط به لباس:پیش از هر چیز، اصولاً مردها درباره کلامی که همسرشان برای آن ها خریده است به دوست شان پز نمی دهند! دوم این که هیچ وقت همکار آن ها درباره ی این که کلاه شان کج ایستاده است و باید مرتب و منظم شود صحبتی نمی کنند.تا چه برسد به این که بلند شوند و این کار را برای او انجام دهند.سوم این که، حتی اگر چنین کاری هم بکنند، دوست شان احساس خواهد کرد که به حد و مرز او تجاوز
شده است.این بماند که احتمالاً درباره ی تمایلات جنسی همکارش نیز دچار بدگمانی هایی خواهد شد.
داستان مربوط به مبلمان و اثاثیه:یک مرد هرگز درباره ی طرز چیدمان مبلمانش از کسی نظر نمی خواهد.این بماند که آیا اصلاً برای خودش نیز آن چیدمان مهم است یا خیر؟ حتی اگر هم بپرسید، پاسخ هایی از این قبیل خواهد شنید:«خوبه» همین و بس.حتی اگر نظراتی داشته باشند که بخواهند به او ارائه دهند، صاحب خانه احتمالاً استقبالی نمی کرد.و می گفت:«البته الآن نمی خواهم وقتمان را صرف این کار بکنیم.بیایید برویم و مسابقه ی فوتبال را تماشا کنیم!»
از بیان این مطالب چه هدف و منظوری دارم؟ مردها فاقد این حس مستمر و مداوم مبنی براصلاح و بهبود شرایط و محیط هستند. این به کنار، مردها عملاًً پیشنهادها و توصیه های ارائه شده را غیر ضروری، ناخواسته و حتی فضولی می دانند.
در داستان سوم، فرض کنید که به جای دو زن، زن و شوهری هستند که مشغول صرف غذا هستند و این مرد است که با یکی از کارمندانش مشکل پیدا کرده است.بگذارید مکالمه را دوباره از اول تکرار کنیم:
شوهرتان در حالی که سرش را تکان می دهد، می گوید:«نمی دانم از دست لوییس چه کار کنم.او کارمند دلسوزی است اما این اواخر خیلی از هم پاشیده شده است.روحیه ی همه را تحت تأثیر قرار داده است.
از او می پرسید:«آیا سعی کرده ای با او صحبت کنی؟»
شوهرتان با سرخوردگی پاسخ می دهد:«آره، اما هیچ تغییری نکرده ام.»
پیشنهاد می کنید:«صحبت هایی را که میان شما رد و بدل شده است برایم بازگو کن تا شاید راهی به فکرم برسه.»
پاسخ می دهد:«موضوع مهمی نیست.خودم یه فکری می کنم.»
توضیح می دهید:«اما فکر کنم بدونم موضوع چیه.مطمئنم اگه درباره اش صحبت کنیم حتماً راه حلی پیدا می کنیم. از این گذشته، عزیزم این موضوع تمام هفته تو رو اذیت کرده.»
با صدایی ناراحت پاسخ می دهد:«ببین خودم می تونم از پسش بریبام. متوجه شدی؟ حالا دوست ندارم در باره اش صحبت کنم. متأسفم که روش مرا زیاد قبول نداری. حالا بیا موضوع رو عوض کنیم.»
آخ! مسلماً این داستان با داستان اول تفاوت های زیادی داشت. مگر چه اتفاقی افتاد؟ همسر این زن در باره ی کمک همسرش برای بهبود و تغییر شرایط و اوضاع دچار سوءتعبیر شده و به جای اینکه آن را نمودی از عشق و توجه همسرش به خود ببیند، آن را نوعی انتقاد و کنترل کردن تلقی کرده بود.