زن ها دوست دارند مردها چه کار کنند:
*دوست داریم از این که به کیفیت رابطه مان اهمیت می دهیم و سعی می کنیم پیش از آن که مشکلات و تنش ها جدی و مخرب بشوند، آن ها را شناسایی و حل می کنیم از ما سپاسگزار باشید.
*دوست داریم تلاش و تمایل ما برای کار بر روی رابطه را به معنای عشق ما به خود تعبیر کنید، نه علامتی دال بر وسواس و اشتغال ذهنی ما و پرتوقع بودن و سیری ناپذیر ما.
*دوست داریم گاهی اوقات نیز شما شروع کننده باشید و نواحی مسئله دار رابطه را شناسایی کنید و برای کار بر روی آن داوطلبانه از خود تمایل نشان دهید، نه این که همیشه منتظر ما باشید تا مسائل و موضوعات را مطرح کنیم و لذا «مشکل ساز» و «دردسر درست کن»جلوه کنیم.
حال چگونه می توانید توصیه های فوق را عملاً در موقعیت هایی به کار ببندید که میان شما و همسرتان پیش می آید.
در زیر جدولی از توصیه هایی برای مردها هست تا آموخته های خود از این مقاله را به یاد بسپارند تا بتوانند با عشق و مهربانی بیشتر و انتقاد کمتر به همسر خود پاسخ دهند. به یاد داشته باشید، درک عشق به عنوان اولویت او زن ها به معنای نگرش به رفتار آن ها برخاسته از دید جدید ارائه شده در این مقاله است نه تعبیر از آن به عنوان ناامنی و توقع نابجا و بیش از حد.
پاسخ مردها براساس درک و بینش جدید
رویداد:نامزدتان سعی دارد برای تعطیلات آخر هفته برنامه ریزی کند.
پاسخ های سنتی:
چرا نمی توانی کمی خودانگیخته باشی
پاسخ های جدید:
متشکرم که دوست داری با من باشی
پاسخ های سنتی:
چرا همیشه باید از قبل برای همه چیز برنامه ریزی کنی؟
پاسخ های جدید:
متشکرم که از قبل به فکر تعطیلات هستی. مطمئنم خوش خواهد گذشت.
حادثه:همسرتان ناراحت است، که چرا دیشب دیر از کار برگشتید و قبلاً به او تلفن نزدید تا دیرآمدنتان را خبر دهید.
پاسخ های سنتی:
چرا سر هیچ و پوچ این قدر خودت را ناراحت می کنی
پاسخ های جدید:
از این که تلفن نزدم متأسفم.می تونم بفهمم که چرا ناراحت شده بودی
پاسخ های سنتی
آروم باش تو همیشه خیلی خودتو نگران می کنی
پاسخ های جدید
از اینکه تا این حد برایت مهم هستم متشکرم.واقعاً احساس خوبیه.
واقعه:نامزدتان از شما می پرسد چه چیزی شما را ناراحت کرده است. زیرا سر شام همه اش ساکت بوده اید.
پاسخ های سنتی:
آیا مجبورم هر وقت با تو هستم وراجی کنم و رمانتیک باشم؟ و گرنه ناراحت می شوی؟ تو خیلی پرتوقع هستی
پاسخ های جدید:
حق با توست.خیلی ساکت هستم. روز پراضطرابی را گذرانده ام و احساس می کنم احتیاج دارم کمی ساکت باشم.
پاسخ های سنتی
چرا این قدر مرا زیر نظر می گیری؟ نمی تونم هیچ کاری بکنم و تو مرا سؤال پیچ نکنی؟
پاسخ های جدید
از این که توجه داری متشکرم.فکرم مشغول کارم است. اصلاً از دست تو ناراحت نیستم.
رویداد:همسرتان پیشنهاد می دهد این مقاله را بخوانید و از شما می خواهد تا هر دو با هم آن را مطالعه کنید و رابطه تان را بهبود ببخشید.
پاسخ های سنتی:
دوباره شروع کردی؟ همه اش تقصیر من است؟ دوست ندارم مرا نظم بدهی.
پاسخ های جدید:
از تو متشکرم که همواره به دنبال راه های جدید برای بهبود و ارتقاء رابطه مان هستی. مطمئنم چیزهای زیادی از آن خواهم آموخت.
پاسخ های سنتی
من علاقه ای به این طور مقالات رشد شخصی ندارم. فقط به درد زن ها می خوره. اگه دوست داری بخونیش خودت این کار رو بکن.
پاسخ های جدید
راستش مطالعه ی این طور مقالات برایم ساده نیست. ولی اگه تو فکر می کنی حاوی اطلاعات مفیدی است حتماً آن را خواهم
خواند چون می خواهم شوهر خوبی برای تو باشم.
آیا می توانید ببینید که پاسخ های سنتی چگونه همگی از سوء تعبیر اولویت زن ها برخاسته اند؟ این نگرش که این اولویت آنان ناشی از ناامنی، وابستگی آنها و نیازشان به کنترل کردن مردهاست. پاسخ های جدید همگی از دید و نگرش های جدیدی برخاسته اند که بر این رفتار زنانه مبتنی بوده اند و همگی حاوی روش هایی برای اظهار تشکر و قدردانی مردها از محبت ها و توجهات زنانه است. مردان عزیز!لطفاً این توصیه ها را امتحان کنید. ممکن است در ابتدا عجیب و غریب به نظرتان برسند، اما مطمئن باشید که از نتایج آن متعجب خواهید شد.
از زن زندگی خود انتظار نداشته باشید شما را مثل مردها دوست داشته باشد.
خطاب به مردها: می دانم به رغم تلاش های من برای توضیح این اولویت زن ها، حتماً پیش خودتان غر می زنید که: «چرا کیک عشق زن ها شباهت بیشتری به کیک عشق ما ندارد» یک برش کوچک مختص عشق و بقیه ی برش ها برای دیگر نواحی زندگی این منطقی تر و عاقلانه تر است. چرا زن ها باید این قدر توجه و وقت خود را برای ما صرف کنند؟ چرا باید برای حرف زدن با او جدول هایی را از بر کنم؟ چرا این قدر همه چیز مشکل است؟
این شکایت خاطره ای را که مربوط به چند سال گذشته است برایم زنده می کند.در رابطه ای جدی با مردی بودم که او را خیلی دوست داشتم مشغول یکی از آن بحث های داغ درباره ی خودمان بودیم. از آن بحث هایی که وسط آن مردها دوست دارند فرار کنند.سعی داشتم به او توضیح دهم که چرا نیاز دارم بیشتر مرا از خود مطلع کند، برای با هم بودنمان برنامه ریزی کند، و همین طور روزها بدون آن که اطلاعی بدهد.ناپدید نشود.او در سکوت به صحبت هایم گوش کرد و سپس با ناراحتی گفت:«چرا سرت به زندگی خودت نیست و این قدر به من فکر می کنی؟»ای کاش مشغول کارها، پرونده ها و علایق خودت بودی و بعد اگراتفاق می افتاد که زنگی به تو بزنم، می گفتی:«اوه، سلام، چقدر خوشحال شدم زنگ زدی، چند دقیقه است که سرم خیلی شلوغ است.خب، حالت چطوره؟» اما هر وقت که به تو زنگ می زنم، هیجان زده می شوی و هر وقت هم که نمی زنم ناراحت می شوی و قضیه را خیلی بزرگ می کنی .چرا نمی توانی مشغول کارهای خودت باشی و چرا این قدر به من فکر می کنی؟»
به شوخی به او گفتم:«به عبارت دیگر شما از من می خواهید که یک مرد باشم.اینطور نیست؟»
پاسخ داد:«نه، من چنین چیزی نگفتم. من فقط گفتم که ای کاش فکرت این قدر روی عشق متمرکز نبود.»
به او گفتم: «همین که گفتم. تو می خواهی من مثل مردها باشم.»
پاسخ داد:«چرا این حرف را این قدر تکرار می کنی. من نمی خواهم تو یک مرد باشی.من فقط می خواهم اینقدر به من فکر نکنی. مشغول زندگی خودت باشی و اگر من پیدام شد خوشحال بشی.همین»
با ناراحتی به او گفتم:«شنیدم چی گفتی. تو می خوای من یه مرد باشم به این دلیل این گفته را تکرار می کنم که همه چیزهایی که گفتی ویژگی های مردهاست. مردها این طور رفتار می کنند که تو توصیف کردی.
اگرشما نیز آرزو دارید که ای کاش زن ها مثل مردها بودند چندین حق انتخاب دارید .
1-می توانید اولویت های جنسی خود را فراموش کنید و زن ها را برای همیشه کنار بگذارید.(این مورد برای بیشتر مردها احتمالاً انتخاب مناسبی نخواهد بود!)
2-می توانید زنی را پیدا کنید که با بخش زنانه از وجود خود قطع ارتباط کرده باشد و انتظارهای بسیار ناچیزی در رابطه با عشق از شما دارد. (این انتخاب ممکن است مدتی جوابگو باشد، اما پس از مدتی شما را دچار سرخوردگی خواهد کرد)یا...
3-می توانید سعی کنید طبیعت ما زن ها را آنگونه که هست درک و تحسین کنید و از مقاومت در مقابل آن دست بردارید.
شخصاً انتخاب سوم را برای شما توصیه می کنم. همانگونه که در ادامه ی مقاله نیز خواهیم دید هرچه بیشتر عشق زن به خود را قدر بدانید، بیشتر به نیازهای خود خواهید رسید و بیشتر همسرتان خشنودی شما را جلب خواهد کرد.
بگذارید داستان مردی را برایتان تعریف کنم که در نهایت زنی را که اولویت اولش عشق بود کنار گذاشت و زنی را برگزید که عشق از اهمیت چندانی برایش برخوردار نبود.او با این کار احساسات واقعی خود را زیر پا گذاشت، زیرا فکر می کرد:بودن با چنین زنی ساده تر و بی زحمت تر است. جاناتان سی تا چهل ساله بود و دو سال بود که با کریستین نامزد بود. کریستین زنی باهوش، گرم، صمیمی و با انرژی بود که جاناتان را تا حد پرستش دوست می داشت.دوست داشت، تا پایان عمر با جاناتان زندگی کند.گرچه جاناتان نیز کریستین را دوست داشت اما از ناحیه ی عشق کریستین احساس ناراحتی می کرد. کریستین از خودگذشته، روشنفکر، ثابت قدم بود که اولین اولویتش نیز عشق بود.اما این برای جاناتان که خود را مردی مستقل و غیر سنتی می دانست کمی دست و پاگیر شده بود.
به یاد دارم جاناتان اعتراف می کرد که تا چه حد دلش برای آزادی و بی مسئولیتی گذشته تنگ شده و رؤیای رابطه ای را در سر می پروراند که ساده تر و کم زحمت تر باشد.او شکایت می کرد: «دیگه خیلی برام سخت شده است» به او گفتم:«جاناتان، فکر نمی کنم کریستین کار دیگری جز عشق ورزیدن به تو کرده باشد. او تمام قلبش را به تو هدیه داده است.
مگر این چه بدی دارد؟
پاسخ داد:«نمی دانم، گاهی اوقات آرزو می کردم ای کاش کمتر مرا دوست داشت. در این صورت ساده تر می توانستم با او باشم»
چند ماه بعد، هنگامی که جاناتان به من زنگ زد و گفت که به رابطه اش با کریستین پایان داده است، ناراحت و غمگین شدم.
جاناتان به ازدواج با زن دیگری به نام اَبی فکر می کرد. می گفت ارتباط با او تا چه حد ساده تر است.در سکوت به توضیحات جاناتان درباره اَبی گوش دادم.«اَبی خیلی با کریستین تفاوت دارد. مثل او خیلی احساساتی و پرتوقع نیست. اجازه می دهد آزاد باشم.»
پس از شنیدن صحبت های جاناتان درباره ی اَبی احساس بدی در ناحیه ی شکم خود احساس کردم.احساس کردم نوع زنی را که او داشت توصیف می کرد، می شناسم.زنی که آسیب دیده و قلب خود را به روی مردها بسته است و لذا توقع و انتظارچندانی نیز از آنها ندارد.هنگامی که اَبی را ملاقات کردم، بر نگرانی هایم افزوده شد. او در واقع زنی سرد و غیر قابل دسترسی بود. رفتارش با جاناتان با سردی و خالی از هرگونه محبت و حرارتی بود، اگر چه جاناتان هیچ یک از این چیزها را نمی دید، او آن جا نشسته بود و با شور و حال تمام با او حرف می زد، اما نمی توانست ببیند که گرچه ابی مؤدب و زیبا بود اما در واقع توجه زیادی به جاناتان نشان نمی داد.هنگامی که ابی به دستشویی رفت،جاناتان به من گفت که هرگز قبلاً در هیچ رابطه ای تا این حد احساس راحتی و آزادی نکرده است.من پیش خودم فکر کردم:«چون در واقع هیچگونه ارتباط احساسی و عاطفی ای با او نداری»و دیگر هیچ چیز نگفتم.
چند ماه بعد، کارت دعوت جشن عروسی جاناتان و ابی را دریافت کردم.می خواستم به او زنگ بزنم و عواقب دردناک تصمیم نادرستش را به او گوشزد کنم، اما زبان خود را گاز گرفتم و از صمیم قلب برایشان آرزوی خوشبختی کردم. نمی توانستم تصور کنم کریستین از شنیدن خبر عروسی جاناتان با زنی دیگر تا چه حد دلشکسته و ناراحت خواهد شد.
ازدواج جاناتان به کجا رسید؟ متأسفانه همان چیزی که فکر کرده بودم. در ابتدا، جاناتان از این که در رابطه ای قرار گرفته بود که توقعات و خواسته های ناچیزی از او داشت، احساس خوشبختی می کرد. اما به تدریج و با گذشت زمان از ناحیه ی اَبی احساس نادیده گرفته شدن و بی توجهی می کرد.ابی اهمیتی نمی داد، جاناتان چه کار می کرد، کجا می رفت، یا چه افکار و احساساتی داشت.هرگز تلاش خاصی نمی کرد تا با او صمیمی باشد. به روابط جنسی نیز علاقه ای از خود نشان نمی داد و تنها علایق او، شغلش، دوستان خودش و تزیین منزلشان بود.در واقع جاناتان را عملاً تنها گذاشته بود.
به تدریج جاناتان متوجه شد که چقدر به محبت و توجه نیاز دارد.مجدداً به یاد کریستین افتاده بود که چقدر او را دوست داشت. احساس می کرد نیاز دارد، دوباره کسی او را دوست داشته باشد. هنگامی که با اَبی درباره مشکلاتش صحبت می کرد، ابی علاقه ی خاصی به کارکردن بر روی مشکلات شان نشان نمی داد و اظهار می کرد اصولاً همه چیز همانطور که هست خوب و رضایت بخش است و این که او مشکل خاصی نمی بیند. در نهایت جاناتان با این حقیقت اجتناب ناپذیر رو به رو شد که انتخاب او اشتباه بوده و همسر مناسبی را انتخاب نکرده است.
سال بعد، جاناتان به من زنگ زد و گفت که او و اَبی می خواهند از هم طلاق بگیرند.افسرده و تنها بود. او مجدداً به کریستین زنگ زده بود، به این امید که مجدداً او را قبول کند اما از این که شنید کریستین با مرد دیگری نامزد شده است و به زودی در شرف ازدواج با اوست قلبش شکست.به من اعتراف کرد:«افتضاح بار آوردم» در حالی که صدایش از گریه می لرزید گفت: «او را از دست دادم»
«چرا فکر می کردم با زنی که نمی داند چگونه عشق بورزد، خوشبخت تر خواهم بود؟»
پاسخ چه بود؟ چرا جاناتان از عشق عمیقی که کریستین به او می ورزید، دست شست و به رابطه ی خالی، سرد و بی شور و حالی با اَبی دل خوش کرد؟ زیرا به نظر ساده تر و بی زحمت تر می آمد. زیرا مسئولیتی را بر دوش او نمی گذاشت.زیرا به این توهم او که چنانچه آزاد باشد و مجبور نباشد توجه خاصی به نیازهای زنی بکند، خوشبخت تر خواهد بود، صحه گذاشته بود. البته جاناتان اشتباه می کرد.او مرتکب اشتباه اسفباری شد که بسیار از مردها می کنند.او زنی را که عشق را بر هر چیز دیگر مقدم می دانست، محترم نشمرد و قدر حضور او را در زندگی خود ندانست.
مردهای عزیز: به یاد داشته باشید زنی که با قلبی باز، مهربان و سرشار از عشق به شما عشق می ورزد. هدیه گرانبهایی را به شما ارائه داده است. او سعی ندارد در مقابل چیزی از شما بستاند. بلکه تنها می خواهد عشق، تعهد، پایبندی، از خودگذشتگی و شادی خود را به شما هدیه کند.همه ی زن ها از چنین توانایی هایی برخوردار نیستند.چنانچه چنین نامزدی/همسری دارید، او را سخت بچسبید و از بخت و اقبال خود ممنون باشید که چنین زنی پیدا کرده اید.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
داشتن قلبی مهربان و آکنده از عشق یک نعمت است، نه یک مصیبت.عشق ورزیدن با تمام وجود و از خودگذشتگی یک هدیه است نه یک اشتباه. عشق را در اولویت قرار دادن نمودی از هویت زنانه است، نه یک نقطه ضعف.
البته به یاد داشتن این حقیقت در هنگامی که همیشه مجبور باشیم در مقابل مردها از این خصوصیت و ویژگی خودمان دفاع کنیم و مورد سرزنش قرار بگیریم که حتماً مسئله یا مشکلی داریم که این طور عشق می ورزیم، ساده نیست.تا آن جا که به یاد دارم شخصاً همواره با این مشکل در زندگی خود رو به رو بوده ام.چه بسا گاهی اوقات با خود درافتاده ام که شاید سرد بودن و قلبی بسته و خالی داشتن بهتر باشد. به یا دارم که حتی نزد زن فرزانه ای رفتم و از عمق احساسات و عشقی که تجربه می کردم.شکایت کردم. او به من نگاه کرد و گفت: باربارا، تو سال ها تلاش کرده ای تا بیاموزی چگونه با این عمق عشق بورزی. آن را ارزان نفروش. این موهبتی است که به تو ارزانی شده است و نتیجه تلاش های تو بوده است. این دستاورد توست.»
کلام این زن در من تأثیر فراوانی گذاشت. از سر غریزه می دانستم که کلام او حقیقت دارد. توانایی من در عشق ورزیدن به راست موهبتی بود که به من ارزانی شده بود. سال ها باید به خود یادآوری می کردم که عشق به معنای یک اولویت برای من مشکلی یا عادتی ناسالم نبوده است تا مجبور
باشم از آن خلاصی یابم، بلکه تبلور طبیعت ذاتی و جوهره ی فطری من بوده است.
از صمیم قلب باور دارم هنگامی که ما زن ها می آموزیم توانایی خود را در عشق ورزیدن به عنوان موهبتی زیبا گرامی بداریم و قدر بدانیم مردان زندگی مان نیز می آموزند تا به طرزی مشابهی با ما رفتار کنند.
چنانچه فکر می کنید اطلاعات ارائه شده در این فصل درباره شما صدق نمی کند و احساس می کنید که چنانچه باید و شاید عشق نمی ورزید، ممکن است به دلیل آن باشد که تجربیات دردناک و ناخوشایند زندگی موجب شده اند، شما درهای قلب خود را بر روی دیگران ببندید.شاید با خود سوگند یاد کرده اید که دیگر هیچگاه عشق را باز هم اولویت اول زندگی خود قرار ندهید، تا مجدداً آسیب نبینید.
چنانچه در خانواده ای بزرگ شده اید که به لحاظ احساسی و عاطفی سرد بودند، ممکن است در کودکی ناخودآگاه تصمیم گرفته باشید که درست نیست احساسات و قلب خود را بر روی دیگران باز کنید و با کسی صمیمی بشوید. کودکی دردناک ممکن است بر روی گرایش و تمایل شما مبنی بر عشق ورزیدن تأثیرات منفی گذاشته باشد. عشق در شما وجود دارد، اما شما به آن اجازه نمی دهید بیرون بیاید و جریان پیدا کند.
گاهی اوقات تجربیات و وقایع دوران بزرگسالی است که موجب رویگردانی ما از عشق می شود.رابطه ی احساسی ناسالم و مخرب با یک مرد می تواند آسیب روحی سنگینی بر زن وارد سازد و موجب شود که او دل و جان خود را بر روی دیگران ببندد.اغلب چنین زن هایی عملاً به طرزی خودآگاه نیز توجه و تمرکز خود را از روی عشق بر می دارند و منحصراً آن را روی کار و شغل خود منعطف می سازند تا از درد و رنج آسوده و برحذر باشند.بدین ترتیب کیک عشق آنان شباهت بیشتری به کیک عشق مردان پیدا خواهد کرد، بدین معنا که تمرکز خودآگاه بسیار اندکی را وقف روابط خواهند کرد. این وارونه گی شکلی از مراقبت و محافظت از خود است.
گویی ناخودآگاه تصمیم می گیریم سردتر و بی احساس تر شویم، درست مانند همانهایی که به ما آسیب وارد آورده اند.
ممکن است بارها به لحاظ روحی لطمه خورده باشید.شاید همچنان جریحه دار هستید و سعی می کنید غل و زنجیرها را پاره کنید تا بلکه بتوانید مجدداً عشق بورزید.امیدوارم آموخته هایتان از این مقاله به شما کمک کنند، خود را التیام ببخشید و با خوش بینی و اعتماد بیشتری به خودتان و به عشق بنگرید. امیدوارم به شما کمک کرده باشم تا خود را همانگونه که هستید، بپذیرید و هدیه ی قلب زیبای خود را گرامی بدارید. چنانچه مردی هستید که در گذشته یا حال به زنی مجروح و آسیب دیده عشق ورزیده اید یا عشق می ورزید، بتوانید با استفاده از آموخته هایتان از این مقاله به او کمک کنید تا او مجدداً به قلب و عشق خود اعتماد کند.هرچه بیشتر به اونشان بدهید که عشق او برای شما چه هدیه و موهبت گرانبهایی است، او نیز به خود به عنوان یک زن احترام بیشتری خواهد گذاشت.