کشف تصمیمات تان درباره ی عشق
گام بعدی درک برنامه ریزی احساسی تان است .گویی دفترچه ی راهنمای یک کامپیوتر را برای مغزتان می خوانید .در زیر تمرینی است که به کمک شما خواهد آمد .
تمرین :نمایش برنامه ریزی احساسی تان
مرحله ی (1):فهرستی از دردناکترین وقایع و تجربیاتی تهیه کنید که از زمان کودکی تا آن زمان که خانه را ترک می کردید داشتید .چیزهایی نظیر الکلی بودن یکی از والدینتان یا تجربه های شخصی (تنبیه شدن و یا مسخره شدن به وسیله ی یکی از والدین )را نیز منظور کنید .
مثال (شرایط ):
ـ پدر و مادرم از یکدیگر جدا شده بودند .
ـ مادر و پدرم همیشه با هم دعوا داشتند .
ـ مرا همیشه با «خواهر مطلوبم »مقایسه می کردند .
ـ اضافه وزن داشتم و به این خاطر مسخره می شدم و مورد آزار قرار می گرفتم .
ـ پدر هیچ وقت به خانه نمی آمد و به مادر خیانت می کرد .
ـ ما هشت تا بچه بودیم و برای گردش و تفریح ، وقت یا پول کافی نداشتیم .
ـ مامان فوق العاده عصبانی و دمدمی مزاج بود .
ـ پدر هرگز به من ابراز محبت نمی کرد و هیچ گاه نشد که از من تعریف کند .
ـ وقتی ده ساله بودم ، مادرم به علت سرطان از دنیا رفت .
ـ یک ناپدری داشتم که از من بیزار بود .
ـ ما از لحاظ مذهبی بسیار سفت و سخت بار آمده بودیم و در ترس همیشگی از گناه زندگی می کردیم .
مثال (حوادث و وقایع ):
ـ برادر کوچکترم متولد شد و مرا نادیده گرفتند .
ـ پدرم قول داد که به جشن تولدم خواهد آمد ، اما هیچ وقت پیدایش نشد .
ـ دیدم که پدرم ، برادرم را کتک می زد.
ـ فکر کردم مادرم مرا در مغازه گذاشته و رفته است .
ـ پدرم مرا در دریا رها کرد و نزدیک بود که غرق شوم .
ـ وقتی یازده ساله بودم بهترین دوستم با من قهر کرد و به همه گفت که از من متنفر است .
مرحله ی (2):با دقت به چیزهایی که در فهرست تان نوشته اید فکر کنید و از خود بپرسید :«بعد از وقایع با تجربیات فوق ، چه تصمیماتی راجع به خود ، دیگران ویا زندگی گرفتم ؟ »سپس آن تصمیم را در برابر خاطره ی مربوط بنویسید .برای این کار وقت کافی اختصاص دهید .اگر درباره ی یک مورد ، چیزی به نظرتان نمی رسد ، به سراغ بعدی بروید و بعداً به آن مورد بپردازید .اگر بسیاری از تصمیمات شما شبیه به هم به نظر می آیند ، تعجب نکنید .
مثال ها:
موقعیت یا حادثه تصمیم :
پدر و مادرم از هم جدا شده بودند./من به اندازه ی کافی دوست داشتنی نیستم
موقعیت یا حادثه تصمیم :
مادر و پدرهمیشه با هم دعوا داشتند ./من مجبورم که خوب باشم تا باعث عصبانیت کسی نشوم ؛ از من پذیرفته نیست که عصبانی باشم .
من چاق بودم و همیشه اذیتم می کردند ./من همانگونه که هستم دوست داشتنی نیستم و باید تلاش کنم تا مرا دوست داشته باشند .
پدرهیچوقت خانه نبود و به مادر خیانت می کرد ./مردها قابل اعتماد نیستند و زن ها «پادری »هستند .
مادر، فوق العاده عصبانی و دمدمی بود./اگراحساساتم را بیان کنم ، در امان نخواهم بود .به این معنی که باید حال کسی را بد کنم .
پدرهیچوقت به من ابراز علاقه نمی کرد و هرگز نشد که از من تعریف کند ./
باید خیلی تلاش کنم تا مرا دوست بدارند .
مادرم ،وقتی ده ساله بودم از سرطان فوت شد ./من مجبورم از همه مواظبت کنم .
من دیدم که پدر ، برادرم را کتک می زد ./من مجبورم خوب باشم تا صدمه نبینم .نمی توانم کسانی که دوستشان دارم را محافظت کنم .
ناپدری ام از من متنفر بود./کسانی که مرا (مادرم )را دوست دارند ، مرا ترک می کنند .
ما از لحاظ مذهبی خیلی سفت و سخت بار آمده بودیم و در ترس همیشگی از گناه زندگی می کردیم ./این پذیرفته نیست که خوش باشم و حتی به راه های درست و شرعی از روابط جنسی لذت ببرم .
پدر قول داده بود به جشن تولدم بیاید ولی هیچوقت پیدایش نشد ./مردها غیر مسئول هستند و نمی توانم روی آن ها حساب کنم .
مرحله ی (3):بعد از این که به تصمیماتی که به دنبال هر یک از تجارب و یا شرایط فوق گرفتید ، فکرکردید ، آنگاه برنامه ریزی احساسی خود و انتخاب های متأثر ازبرنامه ریزی احساسی تان را بنویسید .این مشکل ترین مرحله ی این تمرین و درعین حال مهمترین مرحله ی آن است .ممکن است چند روز وقت لازم داشته باشید تا درباره ی آن بیاندیشید و با دوستان یا همسرتان درباره اش صحبت کنید .این کار به شما کمک می کند تا نظرتان را با وضوح بیشتری درک کنید و توضیح بدهید ، با گذشت زمان هرگونه دریافت و ادراک جدیدتان را همچنان به فهرست اضافه کنید .
ما در سرتاسر این مقاله،درباره ی «آن »صحبت کردیم و قبلاً فهرست خلاصه و توصیف طنزآمیز او را دیدیم .عصبانی ، بیکار و معتاد به کنترل دیگران ، برای رابطه ای تحقیرآمیز،حال به فهرست برنامه ریزی احساسی او نگاه کنید :
فهرست برنامه ریزی احساسی «آن »
موقعیت یا حادثه تصمیم انتخاب عشقی
پدر قول هایی می داد که به آن ها عمل نکرد .مرتباً مرا منتظر می گذاشت. وقتی قرار بود به جایی بیاید ، هیچوقت پیدایش نمی شد ./کسانی که دوستشان دارم ، مرا مأیوس می کنند .نمی شود به مردها اعتماد کرد ./
مردهایی که آن ها را بزرگ و گرامی بدارم و سپس آن ها مرا مأیوس کنند . مردهایی که غیرمسئول هستند .
هرگزبه من گفته نشد که پدر و مادرم مشکل دارند .هرگز به من گفته نشد که قرار است پدر و مادرم طلاق بگیرند ، مگر تا همان لحظه ی آخر ./
کسانی که دوستشان دارم به من دروغ خواهند گفت ، پس نمی توانم به آن ها اعتماد کنم ./مردهایی که با خودشان و من صادق نیستند .
هیچوقت ندیدم که پدرم به مادرم ابراز محبت کند و به او عشق بورزد .او به مادرم خیانت می کرد و با زن های دیگر بود./مردها به وسیله ی همسران خود تحریک نمی شوند .زن ها در حسرت عشق می مانند ./مردهایی با میل جنسی ضعیف که به من نشان نمی دهند خواستنی هستم .مردهایی که چشمشان به دنبال زن های دیگر است .
وقتی بچه بودم مریض شدم و تب بالایی داشتم .پدر به خانه نمی آمد .من با مادرم تنها بودم./نمی توانم روی مردها حساب کنم .باید خودم از خودم مواظبت کنم ./مردهایی که شغلی ندارند و من باید از آن ها حمایت کنم . مردهایی که غیرعملی هستند و از من مواظبت نمی کنند .
نه مادر و نه پدرم راجع به جدایی و احساس غمی که بعد از جدایی دارند ، صحبت نمی کنند .طوری رفتار می کنند که انگار همه چیز خوب است ./
از این که احساساتم را با کسی در میان بگذارم ، احساس امنیت نمی کنم .آن هایی که دوستشان دارم ، دوست ندارند راجع به احساسات صحبت کنند ./مردهایی که مشکل می توانند احساساتشان را بیان کنند و از احساساتی بودن من نیزمتنفرند و از اینکه به مشکلات مان نگاه کنند ، امتناع می کنند .
اظهارات «آن ».هرگز تشخیص نداده بودم که حوادث دوران کودکی تا چه حد بر روی من اثرگذاشته اند .تمام مدت می دانستم که مدام مردان نامناسبی را انتخاب می کنم ، اما نمی توانستم بفهمم چرا ؟ مطلع شدن از تصمیماتی که وقتی دختر کوچکی بودم گرفتم ،ترساننده بود .در درونم احساس می کنم که هنوز بخشی از وجودم ، آن چیزها را باور دارد .من مردهایی را به سمت خود جذب می کردم که همان احساساتی را در من تولید کنند که پدرم در من تولید می کرد :عصبانیت ،نادیده گرفته شدن و احساس خیانت .بدتر از همه این که این انگاره با الگو را حتی تشخیص هم نداده بودم .زیرا به داشتن آن احساسات در کودکی ،عادت کرده بودم و برایم عادی بود .
حال که «آن »با وضوح بیشتری درک می کرد چرا به افراد نامناسب علاقه پیدا می کرد می تواند از این پس ،همسری مناسب را به سمت خود جذب کند .
وقتی از تصمیمات ناخودآگاه خود در رابطه با عشق آگاه شدید ،می توانید تصمیمات جدیدتر و سالم تری بگیرید .
جداً درباره ی این موضوع که چگونه ذهن خود را مجدداً برنامه ریزی کنید ، به طوری که بتوانید از دست عادات ناسالم گذشته رهایی یابید ،صحبت خواهیم کرد .
در زیر نمونه هایی از انواع انتخاب های عشقی که براساس وقایع دوران کودکی یا تصمیمات تان درباره ی عشق می داند آورده شده است .
چرا عاشق می شویم ؟
برنامه ریزی احساسی شما از شیوه های گوناگون در این که شما چه کسی را برای عشق ورزیدن انتخاب می کنید ، مداخله می کند .در زیر دلایل جذب شدن شما به یک شخص ، آورده شده است .
سندرم «بازگشت به خانه »
انسان ها به شبیه خود جذب می شوند .ما دوست داریم هر شب در سمت مشخصی از رختخوابمان بخوابیم یا در محل کار ،ماشین مان را در همان جای همیشگی پارک کنیم .یا تعطیلات مان را در همان جایی که همیشه برای تعطیلات می رفتیم ، بگذرانیم .«بازگشت به شبیه »یک غریزه ی اساسی است که به زندگیمان در این دنیای گیج کننده و دائماً درحال تغییر ،یک حس استمرار و ایمنی می دهد .متأسفانه این غریزه ممکن است ، به ضرر ما به کار بیافتد .
ما غالباً درجستجوی موقعیت های احساسی مشابه آن چه در کودکی داشته ایم ، هستیم .صرف نظر از این که آن تجربیات مثبت یا منفی بوده اند .
من این انگاره یا الگو را سندرم «بازگشت به خانه »می نامم .سندرم « بازگشت به خانه »چنین عمل می کند :
وقتی بچه ی کوچکی بودید ،خانه تان منبع اصلی عشق و ایمنی بود .حتی اگر پر از خشونت و یا هرج و مرج بود ، هنوز هم «خانه »بود .جایی که شکم تان سیر می شد ، جایی برای خوابیدن داشتید و به نوعی توجه دریافت می کردید .بنابراین عشق در ذهن شما ، خانه را تداعی می کند .به عبارتی ، این دو در ذهن شما به هم مربوط هستند .همچنین بر اساس تجربیات دیگرتان ، خانه نیز به نوبه ی خود ، سایر ویژگی های دیگر را در ذهنتان تداعی می کند .به عنوان مثال ،اگر پدر و مادرتان مرتب دعوا می کردند ، شما در ذهن خود این معادله را خواهید ساخت که :
خانه =هرج و مرج .اگربه شما محبت و توجه زیادی نشان داده نمی شد ، ممکن است معادله شما چیزی نظیر این می شد :خانه =تنهایی .اگر یکی از والدین شما آزار دهنده بود ، ممکن بود به این فرم تغییر یابد :خانه =ترس .
چیزی را که از ریاضیات پایه در مدرسه یاد گرفته اید ، هنوز به یاد دارید ؟
A=C آن گاهB=C وA=Bاگر
بیایید همین اصل را در به تصویرکشیدن سندرم «بازگشت به خانه »به کار ببریم .
ـ اگر عشق =خانه و خانه =هرج و مرج ، پس ـ آن گاه عشق =هرج و مرج
ـ اگر عشق =خانه و خانه =تنهایی ، پس ـ عشق =تنهایی
ـ اگر عشق =خانه و خانه =ترس ، پس ـ عشق =ترس
ذهن شما هرگونه تداعی معانی را که شما از خانه دارید ، برابر با عشق گرفته و این طور نتیجه می گیرد که عشق نیز باید چنین احساسی باشد .
اگر خانه برای شما به معنای احساس هرج و مرج بود .آنگاه ممکن است اشخاص بی ثباتی را جستجو کنید تا شما را در خلق یک رابطه ی دراماتیک و پر هرج و مرج کمک کنند .اگر خانه به معنای تنهایی بود ، ممکن است کسی را پیدا کنید که به شما عشق ، محبت و توجه کافی ندهد تا این که بتوانید مجداً در خود احساس تنهایی تولید کنید .اگر خانه به معنای ترس بود ، ممکن است جذب کسی شوید که تماماً از شما انتقاد کند و شما را تهدید کند که ترک تان خواهد کرد و یا کاری کند تا این که همیشه در ترس به سر برید .شما ناخودآگاه ، چیزی را انتخاب می کنید که برایتان آشنا است :«شما به خانه بر می گردید ».
پر واضح است که همگی ما تداعی معنی های مثبتی نیز به خانه داریم که در زندگی بزرگسالی خود ، به دنبال تولید مجدد آن ها خواهیم بود ، اگر چه استنباط من این است که تداعی معنی هایی که بیش از بقیه دردناک بودند ، بیشترین زحمت و گرفتاری را تولید خواهند کرد .چرا که این پدیده ناخودآگاه است . به عبارت دیگر اگر شما در خانه ای بزرگ شده اید که والدین تان به یکدیگر عشق و محبت زیادی ابراز می کردند ، اما از یکدیگر انتقاد نیز می کردند ، ممکن است خودآگاه به شخصی بسیار مهربان و ناخودآگاه به شخصی بسیار انتقادگر ، علاقه مند شوید .
چگونه «آن »در روابطش به خانه باز می گشت ؟
ما در تمام این مقاله «آن »را تعقیب کردیم .زنی سی و یک ساله با سابقه ی جذب شدن به مردهایی غیر مسئول و از لحاظ روحی ، بسته .«آن »درحال حاضر همسر «ادم »است و زندگی خوشبختی دارد .اما به واسطه ی تجارب تلخ گذشته اش ، از این که کاملاً به کسی اعتماد کند ، هراس دارد .با خواندن فهرست برنامه ریزی احساسی او ،خواهید دید که چگونه در بیشتر روابطش به خانه بر می گردد .وقتی از «آن »خواستم تداعی معنی های منفی اش را در رابطه با خانه بنویسد ، او به چنین چیزی رسید :
خانه =یأس و ناامیدی
انکار
عدم بیان احساسات
خیانت
بی کفایتی
بی صداقتی
ترک
کلمه ی خانه را با کلمه ی عشق جایگزین کرده و تداعی معنی های ناخودآگاه « آن »را در رابطه با عشق خواهید دید .
عشق =یأس و ناامیدی
انکار
عدم بیان احساسات
خیانت
بی کفایتی
بی صداقتی
ترک